روزگار تلخ

متن مرتبط با «حکایت» در سایت روزگار تلخ نوشته شده است

حکایت آشنا

  • حکایت است که ملانصرالدین زنش را هر روز کتک می‌زداز او پرسیدند چرا او را بی دلیل میزنی؟گفت: من که نمی‌توانم برایش غذایی بیاورم،او را سفر ببرم،برایش لباسی بخرم یا وظیفه‌ی همسری بجا آورمپس او را می‌زنم که یادش نرود من شوهرش هستم..! نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۴/۱۸ ساعت ۹ ب.ظ توسط امیر   بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها